English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4622 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
decision making policy U سیاست تصمیم گیری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
decision making U تصمیم گیری
decision making unit U واحد تصمیم گیرنده
policy making U سیاست گذاری
policy-making U سیاست گذاری
Don't let making a living prevent you from making a life. U اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
making a will U ایصاء
making a will U وصیت کردن
making U ساخت
making U ساختمان
making U مایه کامیابی
making U عایدی
making up U جبران
making U ترکیب
making up U تاوان
decision U مدار منط قی که روی داده دودویی کار میکند و خروجی طبق عمل خواهد بود
take a decision U اتخاذ تصمیم کردن
decision U قرار
decision U برنده کشتی با امتیاز
decision U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decision U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decision U جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
decision U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision U مجموعه برنامه هایی که به مدیر کمک میکند با استفاده از تصمیمات
decision U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
decision U برنده با امتیاز
decision U رای
to come to a decision U تصمیم گرفتن
to come to a decision U رای دادن [قانون]
decision U عزم
decision U تصمیم
decision U حکم دادگاه داوری
decision U نتیجه
mixture making U ترکیبسازی
book making U شرطبندی
money making U پول گرد کن
money making U پول بهم زدن پول جمع کنی
money making U پول بهم زنی
pattern making U نمونه سازی
road making U راه سازی
saltpetre making U شوره پزی
mischief making U منافق
mischief making U دوبهم زن
to be making [with sb.] [American E] U بوسیدن و نوازش کردن [با کسی]
pattern making U مدل سازی
gas making U تولید گاز
making haste U تبادر
merry-making U شادمانی
to be making [with sb.] [American E] U بوسیدن وعشقبازی کردن [با کسی]
making void U ابطال
shoe making U کفشدوزی
love-making U عشقبازی
non-profit-making U غیرانتفاعی
profit-making U درآمدزائیکردن
making good U پرداخت
merry making U خوشی
gas making U گازسازی
love making U عشقبازی
dress making U زنانه دوزی
She is always making excuses. U دائما" عذروبهانه می آورد
epoch-making U بینهایتمهم
tool making U ابزارسازی
die making U حدیده سازی
merry-making U عیش خوش
merry-making U خوشی
merry making U عیش خوش
merry making U شادمانی
He is making a habit of it . U بد عادت شده است
decision model U الگوی تصمیم گیری
decision table U جدول تصمیمی
logical decision U تصمیم منطقی
decision process U فرایند تصمیم
decision tree U اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
decision theory U تئوری تصمیم
decision tree U درخت تصمیم
final decision U رای قطعی و نهایی
decision theory U نظریه تصمیم گیری
decision table U جدول تصمیم گیری
decision variable U متغیر تصمیم گیری
decision table U جدول تصمیم
decision tree U مسیر تصمیم گیری
decision structure U ساختار تصمیم
decision maker U تصمیم گیرنده
to make a decision U تصمیم گرفتن
to make a decision U رای دادن [قانون]
decision symbol U علامت تصمیم
to plead against a decision U نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
split decision U رای اکثریت داوران
premature decision U تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
decision box U جعبه تصمیم
decision lag U تاخیر زمانی در تصمیم گیری
decision altitude U ارتفاع نهایی مسیرفرودهواپیمای بی خلبان حداکثرارتفاع در مسیر فرود
decision instruction U دستورالعمل تصمیم
decision instruction U دستورالعمل تصمیمی
decision height U حداکثر ارتفاع مسیر فرودهواپیمای بی خلبان از سطح زمین
decision criteria U ضوابط تصمیم گیری
She is always making trouble for her friends. U همیشه برای دوستانش درد سر بوده
mold making equipment U تجهیزات قالب سازی
die and mold making U حدیده و قالب سازی
tile making machine U ماشین خشت زنی
Making fast progress. U سریع ترقی کردن
road making material U مصالح راه
road making material U مصالح راهسازی
make or buy decision U تصمیم به ساخت یاخرید
decision support system U سیستم پشتیبانی تصمیم
A one-sided(unilateral)decision. U تصمیم یکجانبه
It was a well - timed ( timely ) decision . U تصمیم بموقعی بود
We finally succeed in making a radio contact. U عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
policy of d. U سیاست واگذاری اوضاع
policy U سیاست
policy U خط مشی روش
policy U بیمه نامه
policy U مسلک سیاست
policy U تدبیر
policy U رویه
policy U خط مشی سیاستمداری
policy U مصلحت اندیشی
policy U کاردانی
policy U بیمه نامه ورقه بیمه
policy U سند معلق به انجام شرطی
policy U اداره یاحکومت کردن
policy U خط مشی
public policy U سیاست عمومی
re assurance policy U قرارداد بیمه اتکایی
social policy U سیاست اجتماعی
stabilization policy U سیاست تثبیت اقتصادی
stop go policy U سیاست تثبیت
stop go policy U توسعه
take out an insurance policy U قرارداد بیمه را منعقد کردن
tax policy U سیاست مالیاتی
the policy of the government U رویه دولت
the policy of the government U سیاست دولت
pricing policy U سیاست قیمت گذاری
policy options U انتخابهای مورد نظر
policy instrument U ابزار اجرای سیاست
policy maker U سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
policy makers U سیاست گذاران
policy objectives U اهداف سیاستی
policy objectives U اهداف موردنظر
policy of contianment U سیاست تحدیدی
policy of contianment U سیاست بازدارندگی اعمال سیاستی که باعث تحدید و توقف اقدامات سیاسی کشور دیگری بشود
bearer policy U بیمه نامه بدون نام
policy options U انتخابهای سیاستی
policy implication U کاربردسیاست اتخاذ شده در عمل
agreed value policy U بیمه نامه با ارزش توافق شده
wage policy U سیاست دستمزد
wagering policy U بیمه قماری
endowment policy U بیمهی عمر
insurance policy U سند بیمه
insurance policy U بیمه نامه
insurance policy U قرارداد بیمه
voyage policy U بیمه کشتی در تمام مدت یک سفر
voyage policy U قرارداد اجاره کشتی
time policy U بیمه نامه دریایی با مدت محدود
time policy U بیمه نامه مدت دار
to a dapt a policy U رویهای اتخاذ کردن
to u. a policy of insurance U سند بیمه
to u. a policy of insurance U رابکسی دادن
underwrite policy U بیمه نامه را فهر نویسی کردن
unvalued policy U بیمه نامه ارزش گذاری نشده
valued policy U بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
valued policy U بیمه نامه با ارزش معین
policy of pandering U سیاست خودشیرین بودن
policy implication U کابرد سیاستی
development policy U سیاست توسعه
blanket policy U بیمه نامه جامع
blanket policy U بیمه نامه ایکه همه اقلام را در برمیگیرد
blanket policy U بیمه نامه کلی
national policy U خط مشی ملی
honesty is the best policy U عین مصلحت در راستی ودرستی است
national policy U سیاست ملی
open policy U بیمه نامه باز
open policy U بیمه نامهای که جهت حمل مجموعههای متعدد تهیه میشود
open policy U بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
monetary policy U سیاست پولی
employment policy U سیاست اشتغال
land policy U سیاست اقتصادی مربوط به زمین
labour policy U سیاست استخدام کارکنان
economic policy U سیاست اقتصادی
income policy U سیاست مربوط به درامدها
mixed policy U بیمه نامه مختلط
income policy U سیاست درامدی
foreign policy U خط مشی عمل خارجی
commercial policy U سیاست بازرگانی
honesty is the best policy U راستی ودرستی بهترین رویه
health policy U سیاست بهداشتی
open policy U بیمه نامه قابل تغییر
outward looking policy U سیاست برون نگر
policy holder U دارنده بیمه نامه
policy holder U دارنده بیمه
expansionary policy U سیاست انبساطی
policy file U پرونده خط مشیها و دستورات
budgetary policy U سیاست بودجهای
policy book U پرونده خط مشیها
policy book U کتاب روشها
policy dilemma U تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
financial policy U سیاست مالی
ostrich policy U سیاست خود فریبی
ostrich policy U رویه کبک
evacuation policy U روش تخلیه پزشکی
Recent search history Forum search
1in order to improve
1اجزای تشکیل دهنده سازمان
2لب آب
1When I made my decision to retire,
1An evaluation is an assessment, as systematic and impartial as possible, of a project, program or policy. It focuses on expected and achieved accomplishments
1سیاست گزاران حوزه فرهنگ
2 اشتغالزایی 32 نفر
1معنى كلمه فرهنگ سازى به انگليسى چيست؟
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
0سلام لطفا پاراگراف زیر رو ترجمه کنید
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com